هزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، پرپایه، سدپایه، سدپا، گوش خز
هِزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، پُرپایِه، سَدپایِه، سَدپا، گوش خَز
هزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، گوش خزک، سدپایه، پرپایه، سدپا
هِزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، گوش خَزَک، سَدپایِه، پُرپایِه، سَدپا
کرم هزارپا. (رشیدی). به معنی گوش خز است که هزارپا باشد. (برهان). گوش خزه. گوش خز. گوشالنگ. گوش سنب. گوش خیزک. - امثال: مار با بی پایی بیش از آن دود که گوش خزک با هزارپای
کرم هزارپا. (رشیدی). به معنی گوش خز است که هزارپا باشد. (برهان). گوش خزه. گوش خز. گوشالنگ. گوش سنب. گوش خیزک. - امثال: مار با بی پایی بیش از آن دَوَد که گوش خزک با هزارپای
مرکّب از: گوش + خار، خارنده + -ک، پسوند سازندۀ اسم از صفت، (حاشیۀ برهان)، هر چیز که بدان گوش خارند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، میل گوش پاک کن. (جهانگیری: گوش خبه)، گوش خاره، جانوری را نیز گویند بسیارپای که به گوش مردم رود و مردم را بی آرام سازد و بسا باشد که هلاک کند، و آن را هزارپا هم میگویند. (برهان) (آنندراج)، هزارپا. (ناظم الاطباء)، ظاهراً در این معنی گوش خارک مصحف گوش خرک و آن مصحف گوش خزک باشد. رجوع به گوش خزک و گوش خزه شود
مُرَکَّب اَز: گوش + خار، خارنده + -َک، پسوند سازندۀ اسم از صفت، (حاشیۀ برهان)، هر چیز که بدان گوش خارند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، میل گوش پاک کن. (جهانگیری: گوش خبه)، گوش خاره، جانوری را نیز گویند بسیارپای که به گوش مردم رود و مردم را بی آرام سازد و بسا باشد که هلاک کند، و آن را هزارپا هم میگویند. (برهان) (آنندراج)، هزارپا. (ناظم الاطباء)، ظاهراً در این معنی گوش خارک مصحف گوش خرک و آن مصحف گوش خزک باشد. رجوع به گوش خزک و گوش خزه شود